چند روز

چند روز در سفر بودم و هیچی در وبلاگ ننوشتم خب اشکالی نداره بهرحال باز هم شروع میکنم متعهد میشم به این وبلاگ کارم رو می خوام با اکسل شروع کنم چون مجبورم یادش بگیرم برای کارم امیدوارم بتونم مطالب آموزشی درست ارایه بدم و کارا

شور

یک ماه تقریبا میگذره از وبلاگ نه دو هفته ولی شوری ندارم دیگه طبیعی هست فکر میکردم ولی اینقدر نه زود هنوز مطلب استخوان داری ننوشتم که بدرد این سایت بخوره زندگی صرف بیهوده گویی شده که هیچ فایده ای برای خودم و نه هیچ فایده ای برای اطرافیانم داره ولی نگران نیستم نهایت تلاشم فعلا همین هست شرایط اینجور هست تنبلی کنم وزنم به شدت بالا رفته…

شرم

شرم عجیبی دارم که بیکار هستم و هیچکاری نمیکنم این روزها اصلا حال و هوای زندگی نیست و همش به خودم میپیچم که چرا کاری نمیکنم خسته و عصبانی دل آزرده و تنها و هیچ کس رو ندارم چرا کس هایی هستن ولی خودم بی عرضه ام به عنوان مهندس کامپیوتر شرم دارم از خودم تحصیلاتم را تمام نکردم و نیمه کاره و بدون حرفه ای رها کردم و هیچکسی نشدم چگونه این را در خودم خفه کنم؟؟؟